کد مطلب:93732 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:523

درمان بیماریهای زبان











درمان بیماریهای زبان- برای درمان بیماری جانكاه و جانفرسا نسخه ای با 6 دارو تجویز می كنیم، كه: اگر حتی یكی از این داروها به طور صحیح مصرف و به كار بسته شود، درمان حاصل می گردد و خداوند متعال توفیق دهد كه اولین مصرف كننده این داروها خود نگارنده این نسخه باشد.

1- سكوت- در روایات به ما دستور داده اند در جائی كه لازم نیست، سخن مگوئید، زیرا هر چه حرف زیادتر، احتمال خطا و گناه بیشتر است، همچنانكه هر چه نوشتن بیشتر، غلط و اشتباه بیشتر، اگر انسان دست به قلم نشود و چیزی ننگارد، دچار اشتباه نمی شود، و اگر هم حرفی نزند دچار لغزش و خطا و معصیت نمی گردد، پیامبر اكرم (ص) فرمودند: «لا یسلم احد من الذنوب حتی یخزن لسانه» (احدی از گناهان سالم و مصون نمی گردد، مگر اینكه زبانش را پنهان كند) از این روایت استفاده می شود كه: (زبان منشاء و كلید تمام ذنوب است، زیرا حضرت فرمودند: (الذنوب) می دانیم جمع محلی و مزین بالف و لام افاده عموم می كند یعنی تمام گناهان و به غیر از زبان را هم نفرمودند كه كنترل كن، اشتباه نشود كسی نمی خواهد بگوید در جائی كه وظیفه سخن گفتن است، خموش بودن نیكوست،

[صفحه 102]

بلكه می گوئیم ترك ما لا یعنیه (یعنی حرف بی فائده) و ترك فضول كلام (یعنی زیادیهائی كه لازم به ذكر نیست) باید كرد، زیرا «المرء مخبوء تحت لسانه[1] »، (مرد زیر زبانش پنهان است) و اگر سخن بگوید فضائل و رذائل او مشخص می شود، و به قول شاعر:

گر نداری معرفت خاموش بنشین دم مزن
پسته ی بی مغز اگر لب وا كند رسوا شود

از موارد كلام بی فائده این است، كه: گاهی دیده می شود در میان افراد مخصوصا زنان، وقتی دور هم می نشینند، و حرفی برای زدن ندارند شروع به تحلیل دعوای خانوادگی فلان خانواده می كنند و هزار گونه گناه مرتكب می شوند، باید در مقابل اینطور سخنان گفت: مكر شما چه كاره مردم هستید، كه: دعوای خانوادگی دیگران را مطرح می كنید آیا هیچ حرف منطقی و مورد ابتلاء دیگری جز دعوای آن زن و شوهر نبود؟ آیا تمام مسائل و مشكلات علمی اخلاقی و اجتماعی جامعه ما عموما و مشكلات همین افرادی كه دور هم نشسته و چنین می گویند، خصوصا بر طرف شده، خداوند درك و فهم ما را بیشتر نماید تا مسائل و مشكلات مورد ابتلاء خود را بهتر درك كنیم و در رفع آنها بیشتر بكوشیم.

علماء اخلاق می گویند: میوه سكوت، نورانیت قلب است، و سرازیر شدن اسراری به قلب، كه: قبلا نبود، ولی متاسفانه باید گفت هر چه جلوتر می رویم، نورانیت ما از بین می رود.

سكوت نشانه عقل است، البته سكوتی كه بر طبق موازین و در جای خود باشد، برای همین جهت است كه مولی علی (ع) آن امیر كلام می فرمایند كه: «اذا تم العقل نقص الكلام[2] » (عقل زمانی كه كامل شد، كلام كم می شود) یعنی رابطه

[صفحه 103]

مستقیم بین كمال عقل و بین قلت كلام است، عقل و كلام مثل دو كفه ترازویند، كه: هر چه عقل بالاتر رود، كلام پائین تر می آید، پس روی معیاری كه علی (ع) ارائه می دهند، كاملترین افراد از حیث عقل كم حرف ترین آنها است.

سكوت، نشانه پختگی و آبدیده شدن فرد است، و چه خوش سروده:

این دیگ زخامی است كه در جوش و خروش است
گر پخته شد و لذت دم دید، خموش است

وقتی نخود یا مواد دیگر را برای تهیه غذا در دیگ می ریزند، تا مادامی كه هنوز خام و نپخته است دائما در حال جنب و جوش و حركت و بالا و پائین رفتن است، ولی وقتی پخته شد و لذت دم كشیدن را چشید خموش و آرام در ته دیگ ته نشین می شود، آری انسانی كه وجودش با سكوت انس گرفته و لذت دم بستن را چشیده و شیوه خموشی و سكوت را بر گزیده، این نشان پختگی اوست.

2- اول تفكر سپس تلفظ- داروی دیگری كه برای این مریض تجویز شده، آن است، كه: قبل از سخن گفتن فكر كند، تا مصداق این كلام شود (كم گوی و گزیده گوی چون در) دو تعبیر در روایات اهل بیت (ع) دیده می شود: الف- «لسان المومن وراء قلبه و قلب المنافق وراء لسانه[3] » (زبان مومن پشت قلب او، و قلب منافق پشت زبان اوست) یعنی مومن واردات در قلب را از فیلتر و دستگاه تصفیه قلب می گذراند، و بعد به روی نوار زبان منتقل می كند، ولی منافق بر عكس است، اول حرفی را می زند و سپس می اندیشد و لذا در بسیاری از موارد سخنانش موجب پشیمانی اوست.

باید «اول اندیشه بعد از آن گفتار» را شعار خود قرار دهیم، تا اول فكر و سپس سخن گوئیم، البته گاهی هم اندیشه بدون گفتار است، و آن در جائی است

[صفحه 104]

كه اندیشه هیچ تصدیقی و تاییدی برای گفتن سخن ندارد، بلكه انسان را از بازگو كردن حرف منع می كند.

بعضی ها واقعا چه جراتی دارند، كه: آبروئی را كه كسی در 70 سال آن را كسب كرده، با شایعه ای یا تهمتی از بین می برند، ولی باید گفت به ظاهر شاید چنین باشد، ولی در واقع ثواب خود برده و بر ثواب متهم افزوده است این بیچاره نمی داند، كه: ممكن است، برای این تهمت تمام ثوابهای او محو شود.

اگر گفته شود این معقول نیست، كه: با یك شایعه یا تهمت ثوابهای 70 ساله این شخص مثلا از بین برود، زیرا با این زحمت این همه عبادت كرده: تا توانسته است این همه ثواب و اجر كسب كند! در جواب می گوئیم: آن شخص هم 70 سال برای كسب آبرو زحمت كشیده و شما با شایعه ای از كفش ربودی، تعجب ندارد كه، با شایعه ای هم ثواب های 70 ساله شما از كفتان برود، مواظب باشید زود حسنات خود را از دست ندهید، یا اینكه زود قبول سیئات فرد دیگری را نكنید، اگر حسنه ای در نامه اعمالت داشته باشی، با تهمت زدن به شخصی، به نامه اعمال او می رود و اگر حسنه ای نداشته باشی باید قبول سیئات او كنی.

ب: تعبیر دومی كه در روایات دیده می شود این است: (لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه[4] (زبان عاقل پشت قلب او، و قلب احمق پشت زبان اوست) بازگشت هر دو تعبیر به یك مطلب است زیرا در واقع مومن در تعبیر اول عاقل و منافق هم همان احمق است.

3- توجه به اینكه فضائی كه در آن زندگی می كنیم، مثل ضبط صوتی برای ضبط اعمال و بالخصوص ضبط اصوات ما است. انسان اگر متوجه باشد، كه: صدای او ضبط می شود، سنجیده تر سخن می راند، اگر چه نوار ضبط شده را هم

[صفحه 105]

كسی گوش ندهد، صرف توجه به اینكه صدا ضبط می شود، و احتمال این هست كه كسی بشنود، انگیزه ای در انسان ایجاد می شود، كه: منطبق با معیارهای صحیح صحبت كند، و این مسئله بالوجدان برای خود ما یا دوستان ما، در موقع مصاحبه های رادیوئی قابل لمس است، چه رسد به مصاحبه های تلویزیونی كه علاوه بر صدا، سیما هم مورد نظاره است.

پس باید بدانیم، كه: فضای اطراف ما ضبط صوت الهی است، كه: حتی كوچكترین حرف را هم ضبط كرده، و اگر خداوند اراده كند، در «یوم تبلی السرائر» (روزی كه سریره ها و نهان ها آشكار می شود) این نوار ضبط شده به سمع ما می رسد.

4- توجه به اینكه افرادی موكل هستند اعمال ما را عموما و صحبت های ما را خصوصا بنویسند و در راس آنها بزرگ و عظیمی كه: «لا تاخذه سنه و لا نوم»: (چرت و خواب او را نمی گیرد)[5] نظاره گر است، اگر انسان توجه به این معنی پیدا كند، كه: عالم در محضر خداست هیچوقت قولی و یا عملی بر خلاف رضای آن بزرگ كه ولی نعمت اوست، انجام نمی دهد.

اگر ما متوجه باشیم كه كودكی به تماشای ما ایستاده، هرگز در برابرش گناه و خلاف ادب نمی كنیم، چه شده است ما را كه: در برابر چنین بزرگی بیشرمانه دست به هر عمل ناروائی می زنیم، امان از وقتی كه غفلت سایه ظلمانی خود را بر این انسان عصیانگر بیفكند، كه: چشم را بسته و دست به هر عمل خلافی می زند، خداوندا تو ما را از شر نفس اماره كه شیطان درونی است، و ابلیس كه شیطان برونی است، حفظ كن، كه معترفم و همیشه زبان حالم چنین بوده اگر چه غافل بوده ام كه: (الهی لم یكن لی حول فانتقل به عن معصیتك الا فی وقت ایقظتنی لمحبتك[6]. )

[صفحه 106]

(خدایا حول و قوه ای برای من نیست، تا بتوانم بوسیله آن از معصیت تو روی برگردانم، مگر در وقتی كه تو مرا به خاطر محبتت بیدار كنی) و همیشه طالب بوده و هستم، همچنانكه از پیامبر اكرم (ص) رسیده كه: (اللهم لا تكلنا الی انفسنا طرفه عین ابدا» (خدایا آنی و چشم بر هم زدنی ما را به خود وامگذار).

5- توجه به اینكه سخنان ما جزو اعمال ماست، بعضی باور ندارند، كه: حرف جزء عمل است، می گویند حرف باد هواست عمل آن است كه مثلا سیلی به صورت كسی بزنی، در حالی كه اینها غافلند از اینكه حرفی كه پشت سر فلان شخص می زند، از هزاران سیلی برای او ضررش بیشتر است، باید باور كنیم كه حرفها در زمره اعمال مورد بررسی و مكافات قرار می گیرد، حرف خوب در زمره اعمال خوب، و حرف بد در زمره اعمال بد.

وقتی پیامبر اكرم (ص) به علی (ع) می فرمایند: (لان یهدی الله علی یدیك رجلا خیر لك مما طلعت علیه الشمس و غربت):[7] (هدایت كردن خدا كسی را به دست تو بهتر است برای تو از هر چه خورشید بر آن طلوع و غروب می كند) مسلما منحرف كردن یكنفر هم ولو با حرف، گناهش عظیم است.

شیعه و سنی نقل كرده اند: كه معاذ بن جبل گفت با پیامبر اكرم (ص) در سفر بودم، روزی صبح كردم در حالی كه نزدیك آن حضرت بودم و با هم راه می رفتیم، از ایشان خواستم كه عملی را به من بیاموزند كه مرا داخل بهشت كرده و از آتش

[صفحه 107]

جهنم دور گرداند، آن حضرت شروع به صحبت كرده كلماتی فرمودند تا رسیدند به این جمله كه: «آیا می خواهی تو را به ملاك و ریشه نصائحی كه كردم رهنمون سازم، گفتم: بله یا رسول الله فرمودند: نگاه دار این را، و اشاره به زبانشان كردند. (معاذ بن جبل در ذهنش شاید مثل امثال ما اینطور بود، كه حرف باد هواست) عرض كرد: یا نبی الله و انا لمواخذون بما نتكلم به؟ (آیا ما بواسطه آنچه می گوئیم مورد محاسبه و مكافات قرار می گیریم) پیامبر (ص) فرمودند: «ثكلتك امك یا معاذ» (مادرت به عزایت بنشیند ای معاذ) پیامبر در مقام یك معلم باید گاهی با تندی برخورد كند كه طرف مقابل بداند حرف نادرستی زده است، صریح و تند حرف زدن معلم و مورد عتاب قرار دادن شاگرد، از نمونه شلاقهای تربیت است.

سپس فرمودند: «و هل یكب الناس فی النار علی وجوههم (او علی مناخرهم) الا حصائد السنتهم[8] » (آیا غیر از این است، كه: محصولهای زبانهای مردم، مردم را روی صورت به آتش می اندازند؟).

6- ملاحظه عواقب كار و ایمان به آن،- شرابخوار اگر بداند این ماده سست كننده ای كه می نوشد از سر تا ناخن یا در خود و حتی در نسلهای بعدی او اثر سوء دارد، یا یك فرد معتاد اگر به عاقبت اعتیاد به هروئین دقیق بنگرد، و به آن ایمان داشته باشد كه چه زندگی نكبت بار و فلاكت باری در انتظار اوست، فقر، بیماری، متلاشی شدن زندگی، محرومیت و غیره، همین موجب برگشتن وی از این راه كثیف و ظلمانی است.

اگر گفته شود: آنها هم این مسئله را می دانند، هم شرابخوار مضرات شراب

[صفحه 108]

را می داند و هم معتاد خسارتهای ناشی از اعتیاد را، می گوئیم: آنها علم دارند ولی باور یعنی ایمان به این مسئله ندارند، علم به مضرات غیر از باور كردن آن است، شما می دانید و علم دارید كه مرده ذره ای تحرك از خود ندارد و حتی اگر در زنده بودن از قدرت او می ترسیدید، می دانید الان دیگر قدرت ندارد، ولی چرا یك شب نمی توانید تا به صبح در كنار او در اطاقی بیارمید، زیرا هنوز باور نكرده اید، اگر آن معتاد به مشروب و هروئین همچنانكه باور دارد كه تكه ای ذغال برافروخته و قرمز شده به وسیله حرارت سو زندگی دارد، و نزدیك خود نمی برد، چه رسد در دهانش، اگر باور كند این مشروب و ماده مخدر هم آتشی است، كه: خود به جان خود می زند، هرگز نزدیك دهانش نمی برد، و اگر باور كند كبریتی كه به مواد مخدر یا سیگار می زند، در واقع به حیات خود می زند، و پس از چندی خاكستری هم از او بجا نمی ماند، هرگز چنین نمی كرد، و اگر باور داشت كه كبریت را زیر پول این مواد بزند، بهتر است تا زیر خود مواد، هرگز دست به چنین عمل كثیفی نمی زد، زیرا در صورت اول فقط پول را از دست می داد، و در صورت دوم هم پول و هم زندگی و عمر، كه سرمایه اصلی اوست.

باید مثل اولیاء خدا و معصومین (ع) بود كه: این باور را داشتند، كه: منهیات الهی (چیزهائی كه مورد نهی الهی است) همچون آتش است، مثلا برای آنها تصرف بنا حق در مال یتیمان و خوردن آن، همچون آتشی می ماند، كه: انسان به درون شكم خود داخل كند.

قرآن می فرماید: «ان الذین یاكلون اموال الیتامی ظلما انما یاكلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا[9] » (كسانی كه اموال یتیمان را به ظلم می خورند در واقع در شكمهای خود آتش فرو می برند، و به زودی در آتش فروزان دوزخ قرار خواهند گرفت).

[صفحه 109]

در بحث ما هم كسی كه: زبانش سركشی می كند، و رام نمی شود، باید به عاقبت و سرانجام عدم رام كردن زبانش بنگرد و متوجه مضرات دنیوی و عقابهای اخروی آن باشد و باور كند كه به این مضرات و عقابها منتهی می شود، اگر چنین شد، محال است زبانش را كه: همچون اسب وحشی و چموشی است در میان آبروهای انسانهای آبرومند جامعه بدون لجام رها كند، تا عرض و آبروی افراد را زیر سمهای آن پایمال كند، همچنانكه محال است آتشی را بر زبان گذارد.

یكی دان زان فضیلت های بسیار
كه آنانراست دایم صدق گفتار

نخستین وصف خوبان راستگوئیست
نكو بشنو كه این وصف نكوئیست

كسیرا كاین نكوئی در زبان است
زهر نیكوئی اندر وی نشان است

هر آنكس را كه باشد صدق گفتار
در او یابی صفات نیك بسیار

دلی كز عشق روشن آفتاب است
فروغش بر زبان صدق و صوابست

هر آن نقشی درون دل نهانست
بر آن آئینه روشن زبان است

چو مرغ حق سراید داستانی
سرآید نغمه های آسمانی

ز گل راند سخن مرغ شباهنگ
بدانش لب گشاید مرد فرهنگ

به خاطر هر كه را مهر بتان است
ز حسن دلبرانش داستان است

همان پاكیزگان كز صفحه دل
به غیر از نقش حق كردند باطل

سخن از حسن آن رخسار گویند
از آن صدق است هر گفتار گویند

چو مرغانی كه دایم حق سرایند
به گوش هوشیاران خوش نوایند

تو دانی قصه عشاق چون است
كه از هر گفته تاثیرش فزونست

سخن چون منطق عاشق سراید
چو آه بیدلان از دل برآید

هر آن حرفی شد از دل بر زبانی
نشیند همچو تیری بر نشانی

[صفحه 111]


صفحه 102، 103، 104، 105، 106، 107، 108، 109، 111.








    1. نهج البلاغه، كلمات قصار كلمه 140.
    2. نهج البلاغه كلمات قصار كلمه 68.
    3. بحار الانوار جلد 292 -71 نهج البلاغه خطبه 176 میزان الحكمه ج 8 ص 494.
    4. نهج البلاغه كلمات قصار كلمه 39. از نهج البلاغه فیض الاسلام- میزان الحكمه ج 8 ص 494.
    5. بقره آیه 225.
    6. از مناجات شعبانیه.
    7. روایت چنین است: قال امیرالمومنین (ع): «بعثنی رسول الله (ص) الی الیمن و قال لی: یا علی لا تقاتلن احدا حتی تدعوه و ایم الله لان یهدی الله علی یدیك رجلا خیر لك مما طلعت علیه الشمس و غربت و لك ولاءه یا علی، (ع) می فرماید: (پیامبر مرا برای فرستادن به یمن انتخاب كردند و فرمودند یا علی با كسی جنگ مكن مگر اینكه اول دعوت كنی او را و قسم به خدا هدایت كند، خدا به دست تو فردی را، بهتر است از هر چه خورشید بر آن طلوع و غروب كند، و برای تو است ولای كسی كه هدایتش كرده ای) (بحارالانوار جلد 21 صفحه 361- میزان الحكمه جلد 10 صفحه 324 -5).
    8. ترغیب جلد 3/ 528، این حدیث را احمد حنبل و ترمذی و النسائی و ابن ماجه از اهل تسنن نقل كرده اند میزان الحكمه جلد 8/ 9- 498 -علی مناخرهم- نسخه بدل است مناخر جمع منخر به معنی بینی است. طبق این نسخه این طور معنی می شود: آیا غیر از این است كه محصولهای زبانهای مردم، مردم را با بینی به آتش می اندازد.
    9. سوره نساء آیه: 10.